یه روز عالی
سلام عسل مامان
میخوام برات از روزی بگم که از سلامتیت باخبر شدم
روز دوشنبه 12بهمن بود.رفتیم کیلینیک دی برا سونوگرافی.اصلا دل تو دلم نبود.از اداره که دراومدم تا خود کلینیک همش آیت الکرسی میخوندم.تو کلینیک هم تا نوبت من برسه صلوات میفرستادم.همش دعا میکردم که خدا نینیم سالم باشه.تا اینکه نوبتم شد.موقعی که آقای دکتر داشت تورو میدید و دنبال قلبه کوچولو موچولوت که من فداش بشم میگشت اونقد استرس داشتم که قلبم تند تند میزد.برا همین دکتر گفت یکم نفستو نگهدار .
منم همش زیر لبم صلوات میفرستادم.تا اینکه کار دکتره تموم شد و گفت نینیت سالمه و قلبشم داره منظم تالاپ تولوپ میکنه و ٦هفته و ٤روزه هست
انقد خوشحال شدم که دلم میخواست با صدای بلند بخندم و اشک شوق بریزم.ولی مامان متینی شدمو اونجا خودمو نگداشتم و یه لبخند زدم.ولی اومدم تو ماشین و با بابایی کلی خوشحالی کردیم و زنگ زدیم و خبر سلامتیتو به مامان بزرگا دادیم
برا سلامتیت 100تا آیت الکرسی نذر کرده بودم که همونروز تا شب خوندمش